دردماغِ باد
نخوت گشته ام غرق جنون .
ميبردازخويش باخويشم به آهنگ فسون .پايه ها راازغرورسركشم باشد علم .خانه را عاري زسقفي باشدم بهرسكون.بيشه راخالي زشيرش، ناقص فكردرخيالخفته درانگارآيدهركراست فهم فزون.عاجزان رابافرود سربه خاكش عاجزيست.سازمظلوم قصروكسري راهمي سازدنگونسربه تسليم خيره چشمان رادهدتيغ جفا.ميشود درخنجر جورش بسي عاجززبون..درطلب دستي مداربردامن ناكس دراز.همتي هرگز ندارد آنكه داردخوي دون.چرخ گردون برمرادكس نميگرددمدام.رنگ گرداند به رنگي هرزمان اين نيلگون.درج كرد (داود )بارنگ دل اسراركلام.سِرّمعني مي كند اشك بصرراجوي خون.داوديوسف زائي نوشته شده توسط داود يوسف زائي در پنجشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۶ شاخ خشكيده...
ادامه مطلبما را در سایت شاخ خشكيده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : qamatekhamide بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:38